- تاب دادن
- فتیله کردن، پیچاندن نخ و ریسمان و مفتول و زلف
معنی تاب دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- تاب دادن
- پیچ و خم دادن رشته، ریسمان، زلف و امثال آن ها
- تاب دادن ((دَ))
- تافتن، پیچ دادن، خماندن، زلف و ریسمان و امثال آن را پیچ و خم دادن، چیزی را در ظرفی فلزی در حرارت آتش بدون آب و روغن سرخ و برشته کردن، پرتو افکندن، روشن ساختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Accelerate, Quicken
ускорять
beschleunigen
прискорювати
przyspieszać
acelerar
accelerare
acelerar
accélérer
versnellen
त्वरित करना , तेज़ करना
mempercepat
يسرّع , عجّل
לְהָאֵיץ , להאיץ
hızlandırmak
kuharakisha
เร่ง , เร่งความเร็ว
ত্বরান্বিত করা , দ্রুত করা
تیز کرنا , تیز کرنا
آفتاب دادن جامه را گستردن آن در آفتاب
پیچیده شده، بافته شده
ویژگی چیزی که بر اثر حرارت داغ شده است
ویژگی چیزی که بر اثر حرارت داغ شده است
پیچیده، به هم بافته
دولا کردن، خمیده کردن، عمل کردن، رفتار کردن، تا کردن
اجازه دادن
تعزیر تنبیه تربیت کردن
پراکنده ساختن
واگذاشت زبانزدی در منگیا (قمار) و ورزش نوبت خود را در قمار بحریف دادن، در بازیهایی مثل والیبال و فوتبال توپ را بهمبازی خود رد کردن
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
پس دادن